ونداوندا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

وندا دختر ما

ادامه تولد ...

عزيزم دل مادر روز 5شنبه برات يه تولد خوشگل تو خونه مامان بابا گرفتيم كلي مهمون داشتيم و كلي كادو گرفتي خيليم دختر خوبي بودي براي تولدت عكاسو فيلمبردار گرفتم اول رفتيم ژارك اونجا كلي عكس و فيلم گرفتي بعدم توي تولد كلي خوش اخلاق بودي خيلي بهمون خوش گذشت حتما برات عكساشو ميذارم   پ.ن.1 ژارك نه مجيد جان پارك ماماني يه كم بيشتر دقت كن پس فردا اگه وندا بياد بخونه كه آبروت ميره پ.ن.2  چي مي خواستم بگم يادم رفت باباي.... ...
29 شهريور 1390

دختر کوچولوی من مریض شده

عسل من پریشب بردمت پارک دم خونه کلی بازی کردی بعد مامانجون اومد دنبالمون رفتیم هفت حوض تا برات کادوی تولد بخره اونجام شما گشنتون بود برات سیب زمینی سرخ کرده خریدم وقتی اومدیم خونه شما گلاب بروت حسابی بالا اوردی من گفتم سر دلت سنگین شده ولی نصف شبم ادامه داشت صبح بردمت دکتر گفت از دندونته البته شما تا دکی رو دیدی یاد اوندفعه افتادی که گوشتو معاینه کرد شروع کردی کلی بازی شبم رفتیم مهمونی انقدر بی حال بودی امروز صبحم باز حالت بد بود ولی خدا رو شکر برات سرم درست میکنم میخوری مامانی من اصلا طاقت مریضی تو رو ندارم حالا هم گلاب بروت بیرون روی هم اضافه شده فکر کنم از این ویروس جدیدا گرفتی خدا بکشه این ویروسای بی ادبو ...
18 شهريور 1390

برای اولین بار به تنهایی ایستادی

دختر قشنگم امروز برای اولین بار بدون اینکه ما بهت کمک کنیم دستتو گذاشتی زمین یا علی گفتی و ایستادی و با خوشحالی دستتاتو بردی بالا و گفتی دس دس ما هم کلی برات دست زدیم امروز عید فطر بود و رفته بودیم خونه  مامان جون من چون اولین عیدی بود که بابا بزرگم به رحمت خدا رفته به تو کلی خوش گذشت از دفعه های پیش خیلی اجتماعی تر شده بودی و با همه ارتباط برقرار می کردی بعدم بلند شدی ایستادی و همه برات دست زدن تو هم خوشت اومد هی پا میشدی میاستادی تا برات دست بزنن بعد رفتیم خونه مامان بابایی اونجام کلی وایسادی و دس دس کردی شیرین زبون من اینم یه عکس قشنگ از تو     ...
9 شهريور 1390

دختر شیطون و دوست داشتنی من

بدون شرح!!!!!!!!           اینم وندا توی پارک ملت رفتیم تاب بازی نمی خواستی بیای پایین وقتی بارون گرفت مجبور شدم به زور بیارمت پایین تو هم بعد از کلی گریه باهام قهر کردی از بغل بابایی بغل من نمیومدی بهمم نگاه نمیکردی کلی ناراحت شدم مامانی دیگه باهام قهر نکنی ها وندا: اگه قول بدی مامان خوبی باشی بذاری تا صبح تاب بخورم مامان: حالا ببینم چی میشه وندا:قهرممممممممم...   ...
7 شهريور 1390
1